پرسش:
طبق آية 12 سورة نمل1 حضرت موسي نُه معجزه داشتند كه در بسياري از كتب آن ها را عبارت از "عصا، يد بيضا، ملخ، قمّل، ضفدع، خون، شكافتن دريا و كوه و طوفان" مي دانند. لطفاً توضيح مختصري درباره هر يك از اين نه مورد بيان كنيد؟
پاسخ:
1- عصا: يكي از معجزات حضرت موسي(ع)، عصاي حضرت بود. در حالي كه ساحران به دستور فرعون،مارهايي را درآوردند كه شروع به خزيدن كردند و مردم از بيم جان خود فرار مي كردند، به موسي(ع) امر شد كه آنچه در دست داري بينداز. حضرت عصاي خود را انداخت به امر خداوند تبديل به اژدهايي شد كه تمام مارها و آنچه را كه ساحران ايجاد كرده بودند بلعيد. اين اژدها آنچنان رعب و وحشتي در دل مردم ايجاد كرد كه مردم از خوف جان فرار مي كردند و برخي از ترس جان باختند و مردم و ساحران فهميدند كه اين كار عادي نيست بلكه يك امر الهي و آسماني است.2 2- يد بيضاء: يد بيضاء از جمله معجزاتي است كه خداوند به موسي(ع) براي هدايت فرعون و قومش عطا فرموده است چنانكه در آيه مذكور در سؤال به آن اشاره شده و اين معجزه به اين صورت بود كه حضرت موسي دست خود را در گريبان خود فرو برد و وقتي خارج ساخت به ناگاه نوري مانند نور آفتاب از بين انگشتانش مي درخشيد كه بين آسمان و زمين را روشن مي كرد.3 اين معجزه اي بود كه حضرت موسي(ع) به امر خداوند ارايه كرد تا فرعون و ساحران ايمان بياورند. 3- ملخ (جراد): بعد از بلاياي زيادي كه بني اسرائيل متحمّل شده بود، حضرت موسي(ع) و هارون نزد فرعون رفتند و از او رخصت مهاجرت خواستند اما فرعون اجازه نداد. بعد فرعون حضرت موسي(ع) گفت: چه كساني مي خواهند مهاجرت كنند؟ موسي(ع) گفت: تمام بني اسرائيل با زن و فرزند و هرچه دارند و قابل انتقال است مهاجرت مي كنند. فرعون گفت: فقط مردان بروند و زنان، اطفان و جوانان نبايد بيرون بروند. حضرت موسي(ع) مأيوس شد و عصاي خود را بر زمين زد و بادي از جانب مشرق وزيدن گرفت و ملخ هاي گوناگوني را به همراه آورد تا هوا تاريك شد و زمين در زير انبوه ملخ ها ناپديد گرديد. ملخ ها هر چه را مي يافتند مي خوردند و نابود مي كردند. مردم از ترس قحطي و هلاكت با يك ديگر به نزاع پرداختند. فرعون وقتي وضع را اينگونه ديد، به هراس افتاد و به حضرت موسي(ع) گفت: من چندين بار خلاف عهد كرده ام. اينك اين ملخ ها را بران و دور كن و هر كجا كه مي خواهي با قوم خود مسافرت كن. حضرت موسي(ع) از خداوند خواست و بادي از مغرب وزيدن گرفت و ملخ ها را برد و به درياي قلزم ريخت چنان كه يك ملخ به جاي باقي نماند.4 4- قمّل (شپش): حضرت موسي(ع) نزد فرعون رفت و گفت: اگر اجازه ندهي با قوم خود مهاجرت كنم باز حيوانات موذي بر شما مسلط مي شود، و بي درنگ عصا را بر زمين زد كه تمام ذرات آن به صورت شپش درآمده و از سر و صورت مردم بالا مي رفتند. تمام گوسفندان و احشام پر از شپش شدند. هفت روز گذشت و مردم به ستوه آمده، به فرعون شكايت كردند. فرعون نزد موسي رفت و از او درخواست كرد كه اين بلا را رفع كند. حضرت موسي دعا كرد و خداوند دعاي او را اجابت كرد. 5- ضفدع(قورباغه): حضرت موسي(ع) نزد فرعون رفت و از او خواست به وعدة خود مبني بر مهاجرت بني اسرائيل وفا كند امّا فرعون به وعدة خود وفا نكرد و با مهاجرت بني اسرائيل مخالفت نمود. حضرت موسي عصاي خود را را به رود نيل زد كه قورباغه ها از رود نيل بيرون ريختند و شهر را فرا گرفته و از سر و روي مردم بالا مي رفتند، به طوري كه مردم به ستوه آمدند. فرعون نزد حضرت موسي رفت گفت: اگر قورباغه ها را برگرداني اجازه مي دهم بني اسرائيل را كوچ دهي. حضرت موسي دعا كرد. هفت روز طول كشيد تا همة قورباغه ها از شهر به دريا ريختند و بلا مرتفع شد. امّا باز فرعون تحت تأثير نظر ساحران به وعدة خود وفا نكرد و با مهاجرت بني اسرائيل مخالفت نمود.5 6- خون (باران خون): زماني كه فرعون با مهاجرت قوم بني اسرائيل به همراه حضرت موسي(ع) مخالفت نمود، آن حضرت، فرعون را از عذاب الهي ترساند و باران خون باريدن گرفت و ترس و وحشت همه جا حاكم شد. فرعون با ديدن عذال الهي، به ظاهر با مهاجرت بني اسرائيل موافقت نمود امّا بعد از دفع عذاب، دوباره به وعدة خود وفا نكرد. 7- شكافته شدن دريا: زماني كه حضرت موسي (ع) و قوم بني اسرائيل از دست فرعون فرار كردند، به دريا رسيدند و فرعون در مقام بازگرداندن آن ها و انتقام گرفتن بود. راه فرار منحصر به دريا شد. خداوند به حضرت موسي(ع) خطاب كرد كه عصاي خود را به دريا بزن تا شكافته شود و راهي براي عبور موحدين باز كند.6 حضرت موسي عصاي خود را به دريا زد و آب دريا شكافت و راهي عريض و خشك باز شد. حضرت موسي (ع) و قوم بني اسرائيل ظرف مدت كوتاهي از دريا به امر الهي عبور كردند و فرعون و همراهانش در دريا غرق شدند و به هلاكت رسيدند. فرعون دم آخر عمر وقتي به هلاكت خود يقين نمود گفت: ايمان آوردم و حال آن كه وي را سودي نبخشيد و در دريا غرق شد.7 8- كوه طور و از هم پاشيدن آن: بعد از خلاصي حضرت موسي(ع) و قومش از اسارت فرعون، آن ها زندگي نويني را آغاز كردند و موسي(ع) از پروردگار خواهش كرد تا كتابي به او عطا كند كه در پرتوش هدايت جويند.8 خداوند موسي را فرمان داد تا مدت سي روز بدن را پاك و پاكيزه سازد و به طور سينا رود و فرمان خدا را در كتاب كه مدار احكام بني اسرائيل باشد دريافت كند. حضرت موسي(ع) هفتاد تن از قوم خود را برگزيد و همراه خويش به كوه طور برد تا بر جريان مكالمه اش با خدا و گرفتن الواح از جانب او شاهد باشند و بني اسرائيل صدور الواح را از جانب خدا تكذيب نكنند. چون به كوه طور رسيد از جانب خدا ده شب ديگر بر آن سي شب افزوده شد. در اربعين حضرت موسي(ع) هفتاد نفر از همراهانش كه به كوه طور رفته بودند، چون از مكالمة موسي(ع) با خدا آگاه شدند، از وي خواستند خدا را به ايشان نشان دهد. چون آن جماعت در خواهش خود اصرار نمودند ناچار موسي(ع) عرضه داشت: پروردگارا! خويش را به من نشان ده تا تو را بنگرم. پروردگار فرمود: هرگز مرا نخواهي ديد، ولي به جانب كوه طور بنگر، پس اگر كوه بر جاي ماند مرا خواهي ديد. موسي به سوي كوه متوجه شد و چون تجلّي خدا در كوه آشكار شد، ناگهان كوه از هم پاشيد و اجزايش از يكديگر فرو ريخت و پايه هايش به زمين فرو رفت. موسي از هول آن منظره غش كرد و بر خاك افتاد و خداوند بر حال او رحمت كرد و او را مورد لطف و عنايت قرار داد تا به هوش آمد و به تسبيح و تكريم خدا پرداخت.9 موسي(ع) ديد كه شيوخ بني اسرائيل كه همراه او بودند گرفتار ارتعاشي شديد شده اند و از شدت آن يكي يكي جان سپردند. از اين رو، در پيشگاه خدا به گريه و زاري در آمد و عرضه داشت: خدايا! اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند و بني اسرائيل مرا به قتل ايشان متهم سازند، در جواب چه بگويم؟ خداوند بر اثر تضرع و دعاي حضرت موسي(ع) آن جماعت را زنده كرد تا بر آن معجزة الهي شهادت بدهند.10 9- طوفان: زماني كه حضرت موسي(ع) فرعون را با مهاجرت قوم بني اسرائيل ديد، دست به دعا برداشت و خداوند طوفان را نازل كرد و همه چيز و همه كس در معرض نيست و نابودي قرار گرفت و مردم دچار خوف و وحشت شدند. كار بر فرعون سخت شد و به دنبال حضرت موسي فرستاد و گفت: اجازه مي دهم كه قوم خود را برداري و بيرون بروي. دعا كن اين بلا دفع شود. حضرت دعا كرد و طوفان دفع شد.11 در پايان ناگفته نماند كه تعداد معجزات حضرت موسي بيش از نه مورد بوده است و چنانكه در تفسير نمونه آمده تعبيراتي كه در اين آيات به كار رفته نشان ميدهد كه منظور از آن نه معجزه ، معجزاتي است كه در ارتباط با فرعون و فرعونيان صورت گرفته، نه آنها كه در ارتباط با خود بني اسرائيل است، مانند نزول من و سلوي، و خارج شدن چشمه از سنگ و امثال آن و لذا در تفسير نمونه اين نه مورد را موارد زير بيان نموده است: 1.طوفان، 2. آفت نباتي، 3. ملخ، 4.فزوني قورباغه ، 5. خون، 6. عصا، 7. يد بيضاء، 8. خشكسالي، 9. كمبود انواع ميوهها12 1. " وَ أَدْخِلْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ في تِسْعِ آياتٍ إِلي فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ" " و دستت را در گريبانت داخل كن هنگامي كه خارج ميشود، سفيد و درخشنده است بي آنكه عيبي در آن باشد اين در زمره معجزات نهگانهاي است كه تو با آنها بسوي فرعون و قومش فرستاده ميشوي آنان قومي فاسق و طغيانگرند" 2. عماد الدين حسين اصفهاني، قصص الانبياء از آدم تا خاتم ، بي نا، بي تا، ص 519 و 520. 3. خرمشاهي، بهاءالدين ، دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، تهران، دوستان، ج 2، ص 2370 و 2371 4. عماد الدين حسين اصفهاني، قصص الانبياء از آدم تا خاتم، ص 523 و 524. 5. همان، ص 521 6. همان، ص 530 7. همان، ص 531 8. صدرالدين بلاغي، قصص قرآن، چاپخانه سپهر، 1360ش، ص 148 9. همان، ص 150 10. همان 11. عماد الدين حسين اصفهاني، قصص الانبياء، بي نا، بي تا، ص 524 12. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج12، ص: 311